پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
کتاب دیزج خلیل
نوشته شده در سه شنبه 14 بهمن 1399
بازدید : 332
نویسنده : بيك بابا
  • Ø     وجه تسمیه روستای دیزج خلیل:

1-کلمه دیزه در شاهنامه به عنوان اسب جنگی قهرمانان معنی شده است

یکی دیزه ای بر نشسته بلند * بسان یکی دیو جسته ز بند

کجا دیزه تو جهد روز جنگ *شتاب آید اندر سپاه درنگ

2-کلمه دیزه ازنظرلغوی رنگ سیاه، میان دورنگ،اسبی که از کاکل تادمش خط سیاه دارد. در فرهنگ عمید و دهخدا به اسب سیاه مایل به خاکستری تعریف شده است.

3-درگفتمان محلی کلمه (دیز) به زانو وکلمه (دیزه) به نشستن برروی زانوکاربرددارد مانند :دیزه کؤچ  باخ یعنی به زانو بشین و نگاه کن(چون وسعت دیدزیاتر میشود)، نشستن برروی زانو در پیش بزرگان خود نوعی ادب محسوب می شود،

به کنده گذاشتن ورزش باستانی هم گفته می شود( بیر دیزی اوسته اؤتو). کلمه(دوز) در زبان ترکی ومحلی به معنی( صاف ، راست ، مستقیم) می باشدمانند: دوز باخ(مستقیم با صاف ، درست نگاه کن) ، دوز یول (راه مستقیم ، راه صاف)، دوز گون( روز خوب).

4-خللی، خلی،خالچه درزبان محلی به فرش دستبافت(قالیچه-قالچا) پرنقش ونگارگفته می شود .درسندتیول(1221قمری)::قریه دیزج خلیل را اینگونه توصیف کرده: (درحقیقت دیده ی جهان بین روی کارقماش نفاست آیئن محال ارونق است). این توصیف دلیل برسرسبزی و زیبایی طبیعت و جغرافیای محل در روزگاران قبل نسبت بسایر روستا های ارونق میتواند باشد.

خلی{خ َل ْی ْ } (ع مص ) درو و برکندن گیاه تر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه : خلی الخلی خلیاً. || بریدن و برکندن علف برای مواشی. منه : خلی المشایة. || لگام در دهن اسب انداختن. منه : خلی الفرس. || بیرون کردن لگام از دهن اسب. منه : خلی اللجام. || هیمه زیر دیگ نهادن. منه : خلی القدر. || گوشت در دیگ انداختن. منه : خلی القدر. || جو در توبره گردآوردن. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خلی اشعیر فی المخلاة.خلی. [ خ َ لا ] (ع اِ) گیاه تر. ج ، اخلاء. || هر تره ٔ برکنده. ج ، اخلاء.خلی. [ خ َ لی ی ] (ع ص ) بری از عیب. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).خلی.[ خ َ لی ی ] (ع ص ، اِ) خالی از غم و فارغ و بری. || مرد بی زن. خَلِي : [خلو]: آنچه كه زنبور در آن عسل نهد

- «خَلِيُّ البَالِ»: خالى از غم و اندوه، بى غم. فارغ بال ، راحت،آرام.( المعانی). خللی یاخالچا :فرش کوچک بافته شده از نخ ابریشم وخوش نقش و کلفت. اندازه تقریی آن2 دریک و نیم متر.

5-دربرخی از موارد نیز به کنار چشمه و قناتی که سنگ چین شده باشد دیزه گفته اند

6-کلمه دیزج را معرب شده دژک تعبیر شده است.

7-در دیوان " لغات الترک " ذمخشری ترجمه دکتر صدیق کلمه دیزه Dizə را برابر میصراع و کلمه پارچا Parça را به عنوان " بیت " منظور کرده است .منم گؤنلیمی پارام پارچه ایله دی بو دیزهلر

-بودیزه لرقادینلیق و جنسیل لیک دویولورو ساتیرا بیر لحن ایله قادینین قارنینداکی عوصیانچی نسلینیاغیلیغینی شعرلشدیریب ایمگه له میشدیر

8-گاهی به برجستگی های زمین هم دیژه اطلاق شده است زهنيمزده قاالن ديزه لر: برجستلر.داغلارا یاخین و دوزنلیكلره سپه له نن، تپه لرده یورد سالیب یاشامیشلار.... (.دکتر صدیق.)

10-کاربردترکیبی کلمه های دیزه ودیزج دربیش از70مورددرمناطق ترک وفارس و عرب نشین کشورخود گویای پاسخ خیلی از سوالات می تواند باشد.

مانند(آذرشهر- دیزج آقاحسن)(اردستان-دیزلو)(اردستان-دیزیچه)(ارومبه= دیزج مرگور)(ارومیه- دیزج)(اورمیه-دیزج فتحی)(ارومیه- دیزج تکیه)(ارومیه- دیزج دول)(ارومیه- دیزج رحیم پور)(ارومیه= دیزج نقاله)(اسکو= دیزج امیردار)(اسکو-سرین دیزج)(اقلید-دژکرد)(اهر- دیزج تلخاج)(اهر- دیزج جالو)(البرز-دیزج)(بناب= دیزج پروانه)(تبریز= دیزج لیلی خانی)(تبریز-خواجه دیزه)(تفرش-دیزج)(تفرش-دیزک)(خراسان رضوی-دیزبادسفلی)(خلخال-دیز)(خوی-دیزج الند)(خوی-دیزج بطحی)(خوی-دیزج جمشیدخان)(خوی-دیزج حاتم خان)(خوی-دیزج دیز)(خوی-دیزج مرتضی خان)(خوی-دیزج هریک)(دالاهو-سرخه دیزه)(زرند-دوزجه)(زنجان- دیزج بالا)(زنجان-دیزج اباد)(سراب- دیزج سفید)(سراب- دیزج شور)(سراب- دیزج میرهمای)(سراب= دیزج عظیم)(سراوان-دزک)(سمیرم-دیزجان)(شاهرود-دیزج)(شبستر- سراسکنددیزج)(شبستر- مرودیزج)(شبستر= دیزج خلیل)(شبستر-دیزج شیخ مرجان)(شهرکرد-دژک)(شوط-دیزج طویل)(عجب شیر-دیزج حسن بیگ)(قزوین-دیزجین)(قم-دیزنجان)(کامیاران-دیزمولی)(گچساران-دژسلمان)(گرمی-دیزج)(گرمی-دیزج)(مرند- دیزج علیا)(مرند-دیزج حسن بیگ)(مرند-دیزج قربان)(ملکان-دیزج شیخ الاسلام)(ملکان-غنچه دیزج)(میانه-دیزج)(میرجاوه-دیزوک)(نقده-دیزج بزرگ)(هریس-دیزج ور)(هشترود-دیزج رضاقلی بیگ)(همدان- دیزج)(ورزقان-دیزج صفرعلی)(ورزقان-دیزج ملک)(ورزقان-سرخه دیزج)(الیگودرز-دیزآباد)

برداشت نهایی از تعاریف فوق:به نظرمی رسدبا نگاهی مجدد به کلمه های دیز-دیزه-دوز-خلی-خللی و وضعیت جغرافیایی محل که دارای شیب ملایم ، صاف و زراعی می باشدوزیبایی طبیعی آن که در سند تیول نیز اشاره رفته وهمینطور به تحلیل وتغییرکلمات فوق درزبان محاوره محلی ، کلمات دیزه و خللی(درنوشتار فارسی دیزج خلیل) برمحل فعلی اطلاق شده باشدحال نظر اهل فن را باید جویا شد.



:: موضوعات مرتبط: , , , سرگرمی ها , البوم عکس , ,



مطالب مرتبط با این پست
.